سوالی که برملایت میکند
جمعه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۷، ۰۴:۴۱ ق.ظ
یک چیز غیر مهم، آمادگی برای تافل و سوال غلط من
این روزها برای تافل آماده میشوم. درگروهی در تلگرام عضو هستم که افراد speaking و writing های خود را میفرستند و کسانی به نام rater امتیاز میدهند که ببینیم در چه سطحی هستیم. یکی از تفریجهای سالم من در این گروه، گوش کردن یا خواندن پاسخهای دیگران است. من از این کار لذت میبردم تا اینکه امروز(که در واقع تنها هشت روز دیگر تا تافل باقیست) فهمیدم که نحوهی استفادهی من از این امکان خواندن پاسخ و متن دیگران چه قدر تحت سلطهی مدل ذهنی من بوده است. من در این گروه بیشتر به صوتها و متنهای افرادی نگاه میکردم و گوش میدادم که نمراتی پایینتر از آنچه من میخواستم دریافت کردهبودند. یعنی اگر من میخواهم نمرهی ۲۶ بگیرم، به کسانی نگاه میکردم که زیر این عدد را دریافت کرده بودند. چرا؟ چون میخواستم مطمین شوم که من بهتر از آنها صحبت میکنم.
چه سوالی به دست گرفتهام و به دنیا میتابانم؟
در واقع سوال من هنگام مراجعه به این گروه، این بوده است که آیا صحبت کردن فعلی من به اندازهی کافی خوب هست؟
کمی با خودم فکر کردم و دیدم که میتوانستم هنگام مراجعه به این گروه سوال دیگری در ذهن داشته باشم. میتوانستم به جای جمع کردن خرده امنیتهای ناشی از مزیت نسبیام بر دیگران و به یکباره به هم ریختن تمام آنها به خاطر یک پاسخ بهتر از من با نمرهی پایین، به پاسخهایی با نمرات بالا نگاه کنم تا بتوانم از نحوهی حرف زدن آنها چیزی یاد بگیرم. میتوانستم اصطلاحات و قواعدی را که به کار میبرند یاد بگیرم و آنچه را بهتر از من بیان کردهاند بخاطر بسپارم.
سوال شما، نشانهی شخصیت شماست
شاید بشود گفت وقتی جایی سوال تو پیدا کردن امنیت است، یعنی تو در ذهنت به سمت امنیت بیشتر سوق داری. یعنی امنیت برای تو خیلی مهم است. این را کتمان نمیکنم. این همه سالها کتمان چه سود؟ وقتی سه میلیون تومان برای یک آزمون داده باشی و البته صندلیهایش هم پر شده باشند، معلوم است که امنیت هم مهم است.
من نگاه کردم و دیدم که من انسانی بوده ام که خیلی جاها امنیت را ترجیح دادهام. من در میدان رقابتها به جای تمرکز بر بالا کشیدن خودم، تمرکزم را بر بهتر بودن از نفر قبلیام میگذاشتم. من آن روزی که پدرم به من پیشنهاد داد در یک داروخانه مدتی کار کنم تا کار یاد بگیرم و نپذیرفتم، نمیخواستم امنیت محیط خانه را با رویدادهای محیط کار تعویض کنم، اگرچه میدانستم اجتماعی شدن، نیاز آن روز من بود.
من وقتی در کنکورهای آزمایشی قلمچی شرکت میکردم همیشه سوالم این بود که رتبهام به نرمافزار شریف میرسد؟ سوال من این نبود که بهترین رتبهای که من میتوانم به دست بیاورم چقدر است. وقتی به رشتهی نرمافزار آمدم همیشه سوالم این بود که آیا امکان تغییر رشته هست وچقدر باز است؟ سوالم این نبود که در این رشته تا کجاها و چه افقهایی میتوانم بپرم و به جلو بروم. من در خیلی زمینهها «آهسته رفتم وآهسته آمدم تا گربه شاخم نزند».
جاهایی که دل به دریا زدم
من همیشه امنیتخواه کامل نبودم. من شروع به خواندن المپیاد کردم در مدرسهای که این کار حماقت خالص فرض میشد و هر که خوانده بود فقط کنکورش را از دست داده بود. من رفتم و مدال نقرهی کشوری گرفتم. من در بخش عمیق استخر پریدم و سعی کردم و انقدر سعی کردم تا جایی که شنا را (تا حد استخر!) خودآموز یاد گرفتم و میتوانم راحت عرضها را طی کنم.
آنچه باید بفهمم
من فکر میکنم که بهتر است به جای اینکه هدف زندگیم را افزایش امنیت زندگیام بگذارم، به افزایش کیفیت و رضایت از زندگیام با تامین امنیت متوسط بپردازم. در واقع به جای اینکه امنیت هدف باشد و سعی کنم حداقلهایی از رضایت از زندگی را ارضا کنم، سعی کنم رضایت را خود هدف بگذارم و امنیت را در حد متوسط ارضا کنم. در واقع باید شوق پیروزی و رضایت و فهم دنیا من را جلو ببرد، نه ترس از باخت و بدبختی.
۹۷/۰۶/۳۰