روزنوشته‌های من

طبقه بندی موضوعی

همدلی‌ها کو

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۰۳ ق.ظ

یک. ببین. اینطوری کار میکنه کلا. آدما معمولا وقتی برای خودشون یه مساله‌‌ای مطرح نیست خیلی بهش اهمیت نشون میدن. اصلا وقتی تو یه کشور دیگر هست که براشون کلا مهم نیست. حالا اگر مثلا تو شهر کناری زلزله بیاد کم کم هم مهم میشه. اگر تو شهرشون باشه یا محلشون مهم‌تر. اگر تو خونوادشون باشه خیلی مهمتر. و البته اگر خودشون باشند،‌خیلی خیلی مهمتر. حالا شاید شما، یا اصلا خود من فکر کنیم که مستثنی هستیم از این حرف. اما در عمل، اگر کمی فکر کنیم، بعیده مستثنی باشیم. خیلی مشکلات هم اینجوری پیش می‌آیند. مثلا وقتی خودمون درگیر یه چیزی نیستیم دیگر برامون مهم نیست درست شه. حالا بگیر یه موضوع بسیار بزرگ باشه یا یه چیز ساده‌ای مثل اینکه میریم در یه اداره‌ای درگیر کارای کاغذی اینا میشیم اما تهش اگر مدیر همون اداره شیم فکر نمیکنیم به درست کردنش. یعنی وقتی پای ما گیر نباشه، دیگه برامون مهم نیست. برای همین هم شاید یه سری جاها سعی میکنن اصولا کسی نتونه خودش تو تصمیمی که خودش میگیره نباشه و در واقع پای خودش هم باید گیر باشه. اما حیف، نمیشه همه جا این چنین شرطی رو برقرار کرد. برای همین، فکر می‌کنم تهش باید ما انسانیت پیشه کنیم و حواسمون به رنجی که ما نمی‌کشیم اما دیگران نمی‌کشند باشه، مثلا این رنج میتونه کمک کردن به کسی باشه که یه چیز درسی رو نفهمیده اما ما خیلی خوب فهمیدیم. اینطوری یه روزی یه نفر دیگر هم حواسش به رنجی که ما می‌کشیم اما اون کس نمی‌کشه خواهد بود.


دو. امروز خیلی تجربه‌ی عجیبی داشتم. رفتم بیرون برای ناهار و هدفم این بود که همینطور تهران رو قدم بزنم تا یه جای خوب برای ناهار خوردن پیدا کنم. ولی خوب، همونطور که معمولا در زندگی اصلا یه قاعده‌ای هست که نباید اونطوری بشه که آدم فکر می‌کنه میشه، آنچنان بارونی گرفت که من به کل خیس شدم و دو ساعت پیاده از خوابگاه دور بودم. بعد هی فکر می‌کردم که تاکسی بگیرم برم خوابگاه. اما دیدم قدم زدن در اون هوای بارونی و وقتی کامل تمام لباسام خیس شدن کیف دیگری داره. در واقع، دلم می‌خواست به خودم ثابت کنم که اونقدر هم مهم نیست، حالا خیس شدیم و خسته و اذیت. به حس خوبش ارزید. وقتی همه‌ی مردم هی سعی میکردن برن یه جا قایم شن تا بارون تموم شه من با اقتدار زیر بارون سنگین راه میرفتم و خیس می‌شدم و لذتشو میبردم. البته ناگفته نماند که واقعا یخ زدم و شانس آوردم سرما نخوردم.


سه. جدیدا خیلی فکر می‌کنم به احتمالات کم. احتمالات کمی که اذیت هم میکنه فکر کردن بهشون. البته برنامه‌های زیادی واسشون دارم در نظر خودم. اما خب فرق است میان آنکه یارش در بر تا آنکه دو چشم انتظارش بر در. البته ممکنه از این شعر کلی تفسیر اشتباه بکنین که خیلی برام مهم نیست اما تفسیراتون کاملا به کل اشتباهه.


چهار. داره روشن میشه هوا و هنوز نخوابیدم. این واقعا ناراحت کننده است چون باید بیدار هم شم زود. کی من یاد می‌گیرم مدیریت کنم خوابم رو؟


پنج. کاش احساسات خاموش و روشن واضحی داشت. مثلا آدم میتونست یه مدت وسواس رو خاموش کنه در ذهنش. یا مثلا یه مدت حس ناراحتی و از دست دادن رو. البته شاید هم خوب نباشه. واقعا من حس می‌کنم همین ملغمه‌ی احساسات هست که آدم‌ها رو میسازه. مثلا آدم تا افسردگی و ناامیدی رو تجربه نکنه شاید اصن امید و شادی‌اش هم خیلی جذاب نباشه دیگه. همونطوری که کسی که دوری رو تجربه نکرده، قدر نزدیکی رو نمیدونه و نمیفهمه. به نظرم در کل این احساسات خیلی چیز اضافه کردند به زندگی‌هامون. منظورم از چیز هم معنا و عمقه. اما خب، واقعا گاهی اوقات آدم دوست داره حداقل برای مدت کوتاهی یه سری احساس رو از خودش دور کنه.


شش. اراده خیلی مهمه واقعا. واقعا اگر میشد یه چیز رو خرید، باید اون چیز اراده می‌بود. منظورم از اراده هم همین هست که آدم مثلا وقتی میدونه نباید شام بخوره، شام نخوره. به همین سادگی.


هفت. امیدوارم روز خیلی خوبی داشته باشید. من جدیدا فهمیدم که گوش کردن به صدای پرنده‌ها موقع قدم زدن در خیابون خیلی جالبه. انقدر عادی شده برامون که معمولا نمی‌شنویم. امتحانش کنید. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۲۵
میلاد آقاجوهری

نظرات  (۲)

۲۶ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۱۱ ایکس به توان 2
خیلی جالب بود . بخصوص متفاوت بودن و جسارت متفاوت بودن !
۲۶ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۵ ایکس به توان 2
چند سوال:
1-ریشه رنج آدمی چیه؟
2-چرا انسان در هر سطحی ،برای هر سوالی ،باید پاسخی بیابد و یا در نهایت پاسخی بسازد!؟
3-چرا وقتی نکته ای درک می کنیم و خیلی خوشحال می شویم چون تا دیروز نمی دانستیم ،به این باور نمی رسیم ،که خیلی چیزهای دیگر را هم امروز نمی دانیم؟

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی