مهر بر لب
من فکر میکنم آدم شاید نباید خیلی دغدغههایش را و خاطراتش را و آنچه را میفهمد فریاد بزند، حتی بین دوستان و نزدیکان و شاید خانواده. فکر میکنم اگر آدم خیلی خیلی خود حقیقیاش را برملا کند، یکسری دغدغهها و مسایل هست که مال خود خود آدم است، درون یک جعبهی اسرار درون سینهی آدم یا جایی در قلب یا چنین جایی که انقدر شخصی است که وقتی بازشان میکنیم اصلا برای هیچکس به جز خودمان معنا ندارند. اطرافیان حالا فکر میکنند که آنچه میگوییم اصلا خود ما نیستیم. حتی ممکن است نگرانمان بشوند و تازه باید به غلط کردن بیافتی که نه منظورم این نبود! اما مساله این است که این مسایل برای شخص خود ما گذاشتهشدهاند که آنها را حل کنیم. یعنی من فکر میکنم به اشتراکگذاشتنشان به حلشان کمکی نمیکند و حتی ممکن است باعث شود که از حلشان دورتر بشویم. بحث دورویی یا ریاکاری نیست، بحث این است که بعضی چیزها خیلی خیلی مخصوص خود آدم طراحی شده است! یکنفر میگفت همهی آدمها از نظر فلسفی تنها هستند. یعنی ما شاید بتوانیم جرقههایی در ذهن همدیگر بزنیم و به هم کمک کنیم اما در نهایت مسایلی هست که خودت باید حل کنی و گفتن آنها کمکی نمیکند. نمیتوانم بگویم چهقدر این حرف را قبول دارم. اما در هر حال، فکر میکنم مصداقهایی از آن را احساس میکنم.