بدهکار
این ترم در دانشگاه با یک مفهوم بسیار جالب آشنا شدم. یا یک اسم گذاری دقیقتر روی پدیدهای که احتمالا خیلی از ما تجربهاش کردهایم.
وقتی تیمهای نرمافزاری راهحل ساده ای را که قابل پیادهسازی در زمان کم است به جای راهحل پیچیدهتر اما بهینهتری که زمان زیادی برای پیادهسازیش لازم است انتخاب میکنند، میگویند تیم «بدهی فنی» ایجاد میکند و پروژه را جلو میبرد. «بدهی فنی» یا «technical debt» نشانهای از پذیرفتن نقصها و مشکلاتی است که میتوانستند بهتر حل شوند، اما به خاطر وقت کم یا بودجهی کم، و به طور خلاصه، به علتی که عجلهی زمانی یا مالی داریم، آن بدهی را میپذیریم و فعلا کار را انجام میدهیم، تا روزی، که هر چه زودتر باشد بهتر است، برگردیم و این بدهیها را بپردازیم. یکی از نکات مورد توصیه در این تیمها هم معمولا این است که باید این بدهیها را زودتر پرداخت کنیم و کیفیت کد را بهبود بدهیم تا روزی متوجه نشویم که بدهیهای زیادی داریم که روی هم تلنبار شدهاند و کیفیت کد بسیار پایین است و تست ننوشتهایم و خطاها زیاد هستند و معماری سیستم بسیار بدتر از آن است که باید باشد.
داشتم پیش خودم فکر میکردم که ماها هم خیلی جاهای زندگیمان بدهکار میشویم. بدهکار عاطفی، بدهکار احساسی، بدهکار مالی یا بدهکار فکری. یکسری اشتباهات و مشکلات و بیتوجهیها را میپذیریم برای این که عجلهیمان در جنبههای دیگر زندگیمان را رسیدگی کنیم و در آنها رشد کنیم. مسایلی که در ذهنمان شکل میگیرند را رها میکنیم و به آنها نمیپردازیم. به خودمان فکر نمیکنیم و تفکرات عمیق را به تعویق میاندازیم. در واقع از قسمتها و جنبههای دیگر زندگی وام میگیریم و رشد میکنیم.
البته این امر به خودی خود اشکالی ندارد. پذیرفتن بدهی فنی در واقع میتواند یک تصمیم بسیار هوشمندانه باشد و در واقع حداقل در آن محیط و شرایط تیم نرمافزاری خیلی مواقع ناگریز است، اما وقتی اذیتکننده میشود آرام آرام هم فراموش میکنیم که کلی بدهی داشتهایم در جاهای مختلف. بدهیهای پرداختنشدهای که حالا روی هم تلنبار شدهاند و به آنها رسیدگی نمیکنیم و سعی میکنیم فراموششان کنیم. این وضعیتی است که در آن درس هم به آن اشاره میشد که بسیار نامطلوب است. به نظرم در زندگی هم نامطلوب است. قرضها را باید پرداخت. قبضهایی که روی همدیگر تلنبار میشوند.
متشکر که من رو با یک مفهوم بحث برانگیز فنی آشنا کردید که می توان آن را به مباحث تحلیلی دیگر نیز تعمیم داد و بکار برد. آموزنده بود.