میگویند خراب کردن خیلی سادهتر از ساختن است. قبول نداشت.
آنچه در ذهنش ساخته بود، چه محکم ریشه کردهبود.
آمادهی فراموش کردن نبود،
دلش میلرزید...
گفت: حالت چطوره؟
گفت: معمولی
فقط اشاره نکرد که معمولیاش یک سال پیش خیلی شادتر بود.
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست
میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژهاش قتالیست
ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست
بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست
کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
(حافظ)
پینوشت: درسایت گنجور یکی از کاربران سایت یک نظر بسیار زیبا زیر این شعر گذاشته است که خواندش خالی از لطف نیست:
منیره نوشته:
من این شعر را بعد از جستجوی زیادی پیدا کردم .الان که آن را اینجا یافتم واقعا خوشحال هستم .از شما ممنونم به خاطر دسترسی راحت وپیدا کردن سریع آن.پدرم هفت سال پیش این شعر را در شب عروسی من خواند ولی به دلیل وابستگیش به من به شدت احساساتی شده بود وبا بقضی در گلو داشت فقط توانست این تکه از شعر را بخواند:کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشم.وبقیه آن را فراموش کرده بود.الان که دارم این را مینویسم یک سال است که پدرم فوت کرده ومرا تنها گذاشته .با خواندن این شعر یاد پدرم افتادم وبا اشکهایم این نامه را مینویسم.لطفا برای شادی روحش یک صلوات بفرستید .ممنون.
سطحشان فرق میکرد.
به خودش قول دادهبود نهایت تلاشش را بکند تا سطح نسل بعدی خودش را بالا بکشد، لااقل دیگر بچههایش مثل او زجر نمیکشیدند.
ولی... فکر میکرد که چه دلانگیز بود اگر در این مسیر او کنارش بود. بی او این مسیر چه سخت مینمود...
قطره اشکی کف خیابان چکید...